زندگی جریان داره
تیر 90 به آرامی می گذره گاهی سمنان و گاهی تهران. آریا جون کم کم داره جون می گیره و واسه خودش مرد میشه، میخنده، به صداها واکنش نشون میده، شبا سر ساعت 9.5 می خوابه و خدا رو شکر شبها خوب می خوابه و زیاد بیدار نمیشه، فقط 2-3 بار. و من هم طبق معمول روزهای بعد از تولد آریا، یه روح سنگین و داغون رو دارم با خودم حمل می کنم. مطمئنم افسردگی بعد از زایمانه اونم از نوع فانتزی...